خودسوزی و درگذشت «احمد بالدی»، روایت تلخ بحران اقتصادی در ایران

خودسوزی «احمد بالدی» و درگذشت وی، نمادی از قربانیان نادیدهگرفتهشده در بحران اقتصادی ایران است. وقتی کسبوکارهای خرد محو میشوند، جان آدمها به قیمت اعتراض، در آتش میسوزد.
این گزارش نه صرفا روایت یک حادثه تکاندهنده، بلکه صدای پرسشهای عمیقی است درباره عدالت اجتماعی، کرامت انسانی و مسئولیت حکومت در جامعهای که مردمش برای زنده ماندن دست به هر کاری میزنند، از دستفروشی تا کارهای غیررسمی که با دخالتها و سرکوبهای نظام مواجه میشوند.
احمد بالدی دانشجوی ۲۰ ساله از اهواز، پس از تخریب دَکه خانوادگیشان توسط ماموران شهرداری و نیروی انتظامی، در اعتراض اقدام به خودسوزی کرد و پس از انتقال به بیمارستان طالقانی اهواز، با بیش از ۷۰ درصد سوختگی جان باخت.
خانواده او میگویند: «ماموران هیچگونه حکم قضائی ارائه نکردند و رفتار تحقیرآمیز و خشونتآمیز آنان، بهویژه لحظهای که یکی از ماموران دست مادر احمد را با زور گرفت و بیرون کشید، باعث شد احمد در اعتراض بنزین روی بدن خود بریزد و خود را آتش بزند.»
پدر احمد نیز روایت کرده که یکی از ماموران هنگام تهدید احمد به خودسوزی، در پاسخ به وی با تمسخر گفته: «بسوزان، ببینم چطور میسوزی.»
شهرداری اهواز در بیانیهای تلاش کرد این حادثه را نتیجه اجرای حکم قضایی پس از اخطاریههای متعدد جلوه دهد و هرگونه درگیری فیزیکی را انکار کرد؛ اما ساعاتی بعد، دادستان اهواز از بازداشت شهردار اهواز و مدیر اجرائیات در ارتباط با این رویداد خبر داد.
همزمان، گزارشها حاکی از آنست که خانواده و بازدیدکنندگان از احمد در بیمارستان، با کنترل شدید نیروهای امنیتی و لباسشخصی مواجه شدهاند؛ لازم به ذکر است که رسانهها و فعالان نیز بازداشت شدهاند.
بحران اقتصادی و فقدان راهحلهای رسمی، در شرایطی که اقتصاد ایران از فشار تحریمها، تورم و بیکاری رنج میبرد، بسیاری به کسبوکارهای خرد و غیررسمی روی آوردهاند تا حداقل معاش خود را تامین کنند. اما وقتی همین کسبوکارها هدف سیاستهای شهری یا برخوردهای امنیتی قرار میگیرند، معنایش آن است که اعضای ضعیفتر جامعه بدون هیچ پشتوانهای، در معرض تهدید دوگانهی «اقتصاد فلجشده» و «سرکوب رسمی» قرار دارند.
ماجرای احمد بالدی دقیقا محصول این ترکیب خطرناک است: خانوادهای که دکهای دارند، ناگهان با تخریب روبرو میشوند، دانشجویی اعتراض میکند و پاسخ، آتش خودساخته است.
در این بین مبارزه طبقاتی پنهان و حقوق شهروندی نادیده گرفتهشده است. اینکه «هیچ حکم قضایی ارائه نشد» و ماموران با والدین برخورد تحقیرآمیز داشتند، به مثابه شکست حیاتی عدالت شهری است. وقتی فقر و محرومیت با بیحقوقی ترکیب میشوند، نتیجه میتواند فاجعه باشد.
طبق اظهارات افراد مطلع و نزدیک به خانواده بالدی، آنها مجاز به دو سال فعالیت در همان محل بودند، اما ظاهرا حق و حقوق آنها نادیده گرفته شده است. این نشان میدهد نظام اداری و قضایی، چگونه میتواند زیر بار فشار شهروندان خرد و تنگدست بشکند.
سرکوب اطلاعرسانی، شفافیت و مقاومت مدنی، بازداشت خبرنگاران، کنترل شدید بیمارستان و تهدید رسانهها توسط دادسرای مرکز خوزستان برای «تحریک احساسات عمومی و ایجاد اختلاف میان اقوام» (بیانیه دادسرا)، نشان میدهد که حکومت نه فقط درآمد کمتر شهروندان را مسئله میداند، بلکه نگرانی اصلیاش کنترل روایت و ساکت کردن صدای معترض است.
خودسوزی احمد بالدی، نه صرفا یک اقدام فردی دلشکسته، بلکه نماد سکوتیست که جامعه در آن گرفتار است، سکوتی که زمانی به فریاد بدل میشود. در محیطی که شهروندان احساس میکنند تمام راهها بسته است، جانشان تنها ابزار اعتراض میشود.
وظیفه جامعه بینالملل این است که چنین حادثههایی باید فراتر از خبرهای روزانه دیده و تحت بررسی قرار گیرد. واقعیت اقتصاد ناعادلانه، حقوق بشر نقضشده و کرامت انسانی پایمالشده، در چارچوب قانون حکومتهایی است که اولویتشان به جای رفاه شهروندان، ثبات ساختاری است.




