به یاد کشیش هانری مانوکیان
برادری شیرین مردی دوست داشتنی، هانری عزیز امروز با ما نیست اما شادی و خاطراتش همواره با ماست.
طنین صدای رسای او هنوز در شهر ما شنیده میشود، “انجیل نجاتبخش عیسی مسیح”.
انگار دیروز بود، جلوی کلیسای مرکز دیدمش ۱۳ روز بود که ایمان آورده بود.تنها روی پله کلیسا نشسته بود خسته از یک عمر تنهایی. اسمشو گفت و از همان روز دوست شدیم.آن موقع هیچکس نمیدانست که او مبشر شاد شهر و دیار ما خواهد بود و منادی انجیل در هر کوی و برزن،یار مسیح شادیبخش دلهای غمگین .
یک عمر تنهایی گذشته بود، اکنون خانوادهائ بزرگ داشت.آن روز یک شروع بود برای یک دوستی شادیبخش.با او همیشه شاد و خندان بودیم. با او خنده از لبانمان دور نمیشد.کلامش تسکین دردها بود و حضورش فرار غمها.از دردهای درونش برای ما شادی میساخت و از زخمهای کودکی و بیپناهی جوانی برای ما مرهم شادی و امید .یه روز با هم خیلی گریه کردیم، او از دردش میگفت .هیچوقت او را اینطور ندیده بودم.اما حتی از درون اشکهاش، مرا شاد میکرد.مرهمی نداشتم جز دعا و دستی گرم که روی شانه لرزانش گذشتم. او هرگز غمهاش را به هیچکس نمیگفت چون دلی داشت که میخواست دلها را فقط شاد کند.با او خندیدیم و گریستیم، با و پرستیدیم، با او زیستیم.مگر میشد از او دلگیر شد.مردی بزرگ با دل و وجودی کودکانه.در ورای یک مرد کودکی را میدیدی که به همه عشق میورزد و میخواهد همه را شاد سازد.او اشکهای مردم را با شادی پاک میکرد.به شوخی میگفتیم، تو در آسمان فرشتگان را خواهی خنداند و شاد خواهی مینمود.آری امروز آسمان شاد است و ما دلگیر، آسمان به یارش رسید و ما بدون یار.از دیدارش همه شاد میشودیم، بیمار روی تخت لبخند میزد،در دل شخص مأیوس و درمانده نور امید میتابید.او فقط برادر یا کشیش هانری نبود.او هانری شیرین بود محبوب همه.امروز او نیست و همه ما که با او خندیدیم اشک میریزیم ولی در میان اشکها باز با او میخندیم شاید خندهای تلخ و دلتنگی تا او را دوباره ببینیم.دلمان برایش تنگ خواهد شد برای شادیها و غمهایش.برای قلب کودکانه و پاکش.
ما امروز با دلی دردمند میگوئیم بدرود برادر شیرین و مهربان.اما بسیاری در آسمان به او خوش آمد خواهند گفت”درود بر تو مبشر شجاع من همانم که به من انجیل دادی با چاشنی لبخند.هردو مرا دگرگون کردند”.
طنین صدای او در شهر ما هنوز شنیده میشود، “انجیل نجاتبخش عیسی مسیح”.
کشیش رافی شاهوردیان
افسیانان