برابری آمار قربانیان خشونت خانگی و سرطان در ایران
سارا.خ.خبرگزاری اف سی ان ان: از لحظه های که فهمید در روزنامه ها نوشته اند:« مرگ و نقص عضو ناشی از خشونت خانگی و سرطان در میان زنان ایران با یکدیگر برابری می کنند»، دست و پایش را گم کرده است.
شیرین از روزنامه فراری است. سالهای سال پیش این طور نبود.اما شوهرش خواست.از روزی که لباس سفید عروسی به تن کرد.انگار شرط ضمن عقد گذاشته بود که زنش باید از اجتماع دور بماند و خانواده شیرین پذیرفته بودند.رسم برهمین منوال بود.البته در خانواده مذهبی شیرین.
هیچ کس هم نظر این دختر۱۵ ساله را نپرسید که عاشق درس و مدرسه و مطالعه بود.
پدر و مادرش می گفتند که صدای راه رفتن زن نباید به گوش مرد نامحرم برسد و اگر رسید و مرد حالش دگرگون شد، زن هست که روز داوری در آتش جهنم می سوزد و به سزای اعمالش می رسد.
اما شیرین این خبر را خواند.در روزنامه ای که از دوستش گرفت.به بهانه پاک کردن سبزی روزنامه را پهن کرد و خواند.تا اگر خسرو از راه رسید بهانه ای نداشته باشد و همه کاسه و کوزه ها سر سبزی فروش بشکند.
نزدیک پنج عصر بود و خسرو کم کم از راه می رسید.اما زن خانه حال خوبی نداشت.می ترسید دوباره بهانه ای دست شوهرش بدهد.همه جا را برانداز کرد.هیچ چیز ایرادی نداشت.
غذا آماده بود. وسایل سفره هم سرجایش بود، اما باز می ترسید.
سی سال است هر روز عصر همین حال را دارد. و دو فرزندش هم بیش از ۱۵ سال در این حال و هوا با او همراه هستند.از وقتی که دست چپ و راستشان را شناخته اند.
از آنها می پرسد نماز عصرتان را خوانده اید و می خواهد که به اتاقشان بروند تا مثل هر روز شاهد پرخاش های پدر نباشند.
اطمینان دارد که خسرو بهانه ای را برای دعوا و شاید هم کتک کاری پیدا می کند.
سی سال است وضع همین طور بوده و او مدام دلش خواسته شوهرش دوستش داشته باشد.همان طور که در ۱۵ دقیقه آخر هر شب به او توجه می کند.
اما هیچ وقت به خواسته اش نرسیده و هر شب را با چشم های خیس از اشک به صبح رسانده است.
سی سال است دلش می خواسته لباس آبی بپوشد و همراه با شوهرش خورش قیمه بخورند و هی لبخند بزند. و خسرو مثل همه اقوام به او بگوید که چه لبخند شیرینی دارد.
اما شوهرش رنگ آبی و خورشت قیمه را دوست ندارد و با هر لبخند شیرین، اگر بهانه ای برای خندیدن باشد، تهمت و فحش نثارش می شود.چون مردش خنده زن را نشانه هرزگی می داند و معتقد است که حیا و نجابت زن در گرو تلخی و سکوت اوست.
شیرین خوب می داند راهی پیش پایش نیست.از ابتدای زندگی اش با این مرد، خانواده در گوشش خواندند که با لباس سفید به خانه بخت می روی و با کفن ترکش می کنی.
سوختن و ساختن با چه جرمی
هر بار که از بدرفتاری های شوهرش گفت، مادر تاکید کرد که باید بسوزد و بسازد.
اما شیرین امروز در روزنامه خواند که به گفته محققان تحمل خشونت، ترویج بدرفتاری و خشونت را از سوی همسر به دنبال دارد.
او می دانست که همسرش کودکی سختی داشته و بدرفتاری های ناپدری را تحمل کرده. از تحصیل هم محروم بوده و از کودکی با پادویی و اطاعت از اوامر این و آن نان خود را درآورده است.شاید به همین دلیل هم بود که هر وقت فرزندانش از شرایط خانه و بدرفتاری ها نسبت به مادرشان گلایه می کردند، فوری به آنها بابت تامین مخارج خانه و مدرسه سرکوفت می زد.حرف همیشگی اش این بود:«نانی را که شما می خورید و لباسی را که می پوشید، من در بچگی به خواب هم ندیده ام».
مرگ تنها راه نجات نیست
با این حال این بانوی ۴۵ ساله همیشه از خودش می پرسید مگر چه گناهی کرده ام که باید تاوان زجرهای دوران کودکی و نوجوانی شوهرم را پس بدهم.
و نمی دانست تا چه زمانی باید این وضع ادامه داشته باشد، اما پدر و مادرش گفته بودند تا زمانی که مرگ شما را از هم جدا کند.این سرنوشتی نبود که شیرین خواستارش باشد.
تنها چیزی که مایه تسکین دل دردمندش می شد این بود که خیلی از زنهای دورو برش همین وضع را داشتند.اما معتقد بود که مرگ تنها راه نجات نیست و باید چاره ای دیگر هم وجود داشته باشد، ولی عقلش به جایی قد نمی داد.
در همین حال روزنامه امروز داشت همه چیز را بهم می ریخت.
خشونت خانگی جرم نیست
شیرین به نقل از کارشناسی در همان روزنامه خوانده بود که خلاء قانونی دلیل عمده توجیه پذیر قلمداد شدن خشونت خانگی مردان بر علیه همسرانشان است.
او حالا می دانست که فحش دادن و تهمت زدن های شوهرش از نظر قانون جرم نیست و هیچ مجازاتی ندارد.
حتی فهمیده بود که اگر برای اثبات ادعای خود در مورد کبودی های دائمی بدنش به پزشکی قانونی برود، در خوشبینانه ترین حالت خسرو فقط باید دیه بپردازد.
آن هم در شرایطی که به خاطر نداشتن پناهگاه و پشتیبان دوباره مجبور بود با او زیر یک سقف باشد.که این وضع از نظرش یعنی جهنم به تمام معنا.
او از قول یک جامعه شناس خوانده بود که همسرآزاری نوعی بیماری روانی است .
شیرین با همه وجودش طعم توهین و تحقیراز سوی شوهرش را چشیده بود.
او خوشحال بود که بالاخره یکی پیدا شده و از دردهای پنهان زنان ایرانی در روزنامه ها گفته، اما از این که هیچ امکانی وجود نداشت تا مردان شکنجه گر و زنان آزاردیده هموطنش به شمارش درآیند تاسف می خورد.خودش هم احساس گناه می کرد چون در طول سی سال آزار و اذیت همیشه سکوت کرده بود تا آبروی خانواده به باد نرود و کسی صدایش را نشنود.
امید به بهبود شرایط در سالهای اول
سالهای اول زندگی شان امید داشت که به مرور رفتار خشن خسرو تغییر کند، اما هر چه می گذشت بدرفتاری های او شدت می گرفت.
نتایج تحقیقات اعلام شده در روزنامه هم گواه همین واقعیت بود و تاکید می کرد که با افزایش مدت زمان ازدواج میزان همسر آزاری کاهش نیافته و تحمل اجتماعی هم به بقای خشونت خانگی کمک کرده و آن را تشدید کرده است.
محققان این کار پژوهشی را در تهران انجام داده و نتیجه گرفته بودند که میزان همسرآزاری در میان متاهلان تهران ۸۱ و هفت دهم درصد است.
در این تحقیق آمده بود که بدرفتاری و شکنجههای بدنی و حتی توهین و تحقیر کلامی، بر رشد و تکامل روانی و اجتماعی زنان اثرات بسیار نامطلوبی میگذارد. شیرین همه این نشانه ها را در خود می دید و از این که زنان زیادی در شهرش گرفتار این وضع هستند، افسوس می خورد.
خشونت خانگی توانمندی را از زن می گیرد
او همچنین خوانده بود «تحقیر و خوار کردن ، در نهایت به عجز و ناتوانی در تصمیمگیری، منتهی شده و توانمندی را از زن خواهد گرفت. این زنان قربانی نه تنها توانایی سرپرستی فرزندان و خانه و خانواده خود را ندارند، بلکه از مشارکت و ابراز عقیده در تصمیمگیریهای سرنوشتساز اجتماعی و خانوادگی نیز محروماند. در بسیاری موارد این گروه از زنان به دلیل ترس از خشونتهای بعدی، متلاشیشدن خانواده، آوارگی و بیپناهی، احساس تنهایی و بیسرپرستی و احساس شرمندگی، خشونتها را گزارش نمیکنند و اکثر آنها این آزار و اذیتها را ساکت و خاموش، به امید بهترشدن اوضاع در آینده تحمل میکنند. »
طبق قانون مجازات اسلامی، از مجموع خشونتهای انجامشده علیه زنان، آنچه که در قوانین ایران عنوان جرم را به خود می گیرد شامل: توهین، تعرض یا مزاحمت به زنان در معابر و مکانهای عام، تشدید آدمربایی از بعد ورود آسیب حیثیتی، آزار به زن باردار، عدم پرداخت نفقه، ازدواج قبل از بلوغ، تهدید به قتل و ضررهای نفسانی، ایجاد مزاحمت مخابراتی و مواد کلی ناظر بر دیه و ضرب و جرح و مجازاتهای حاصل از آن است.
شیرین متوجه شد که در هیچ یک از این موارد خشونت های پنهان خانگی ذکر نشده و قانون تباه شدن روز به روز زنان در اثر خشونت در خانه ها و توسط نزدیک ترین فرد زندگی اش را نادیده گرفته است.البته از نظر او کمتر زنی جرات پیگیری قانونی بر علیه مردی را دارد که باید همخانه اش باشد.
اما در همین حال ورق زدن روزنامه اخباری را پیش روی شیرین قرار داد که بیانگر تلاش زنان آسیب دیده برای حفاظت از خود در برابر همسرانشان بود.
تشکیل ۸۱۸ فقره پرونده همسرآزاری در پزشکی قانونی لرستان، ارجاع یک هزار و ۶۴۲ مورد همسر آزاری طی شش ماه به مراکز پزشکی قانونی مازندران با رشد چهار درصدی نسبت به قبل و رشد همسرآزاری با توجه به پرونده های دادگستری در فارس از این جمله است.
۶۵ در صد زنان آسیب دیده سکوت می کنند
در روزنامه به نقل از شکوه نوابی نژاد رئیس انجمن ایرانی مطالعات زنان آمده بود که طبق آمار کمتر از ۳۵ درصد از خشونتهای خانگی در ایران به پلیس گزارش داده میشود و در یک تحقیق سه ماهه از ۱۸۰ مورد شکایت خشونت خانگی ۲۸ مورد حاضر به پیگرد قانونی مجرم نشدهاند.
او در گفتگو با ایسنا اعلام کرده بود که همسرآزاری در میان زنان روستایی ایران شدت بیشتری دارد.اما آمارها در میان زنان پایتخت هم چشمگیر است و بیش از۲۰ درصد زنان متاهل شهر تهران از همسر آزاری روانی مانند تحقیر، بی اعتنایی، قهر، متلک و دشنام رنج میبرند.
به گفته این محقق خشونت روانی و کلامی با ۵۲ و هفت دهم درصد رتبه نخست خشونت خانگی را دارد که شامل به کار بردن کلمات رکیک، دشنام، داد و فریاد و بهانه گیری میشود. رتبه بعدی خشونت فیزیکی از نوع دوم است که ۳۷ و هشت دهم درصد خشونتهای خانگی علیه زنان را شامل میشود. سیلی زدن، زدن با مشت یا چیز دیگر و لگد زدن از جمله مصادیق این نوع خشونت محسوب میشود.
شیرین باری دیگر این بخش از خبر را با خود مرور کرد:« در میان زنان ۱۵ تا ۴۴ ساله ایران میزان مرگ یا نقص عضو بر اثر خشونت خانگی با تلفات ناشی از سرطان برابر است.»
کمتر از پنج دقیقه به آمدن خسرو مانده بود. شیرین از پسرانش خواست خانه را ترک کنند.تصمیمش را گرفته بود.او می خواست یکبار و برای همیشه در برابر خشونت های همسرش قد علم کند.اگر کتک می خورد یا فحاشی های خسرو سربه فلک می گذاشت، قصد داشت به حیاط بیاید و هوار بکشد تا همه آنچه در نظر دیگران حفظ آبرو بود، به یکباره به باد برود.شیرین بعد از سی سال فهمید در شرایطی که قانون و خانواده اش حقی برای او به عنوان یک انسان قائل نیستند، باید خودش را باور کند و برای گرفتن حق انسانی اش وارد گود شود.
او دیگر نمی ترسید و ایمان داشت که خدا حافظ و نگهدار همه کسانی است که در برابر ظلم ایستادگی می کنند.