ادعاهای جدید درباره «طرحریزی قتل مهسا امینی» و واکنش دولت

ادعاهای جدیدی درباره «طرحریزی قتل مهسا امینی» منتشر شده که حاکی از مقصر جلوه دادن افرادی دیگر توسط دولت میباشد.
روزنامه کیهان با گزارشی جدید و پرسشبرانگیز، مدعی شد که مرگ مهسا امینی بخشی از یک پروژه و حرکت آگاهانه، رهبری شده و سازمانیافته بوده است. این روزنامه در گزارش خود نوشت: «تفاوت اساسی این حرکت (آشوبها و اغتشاشات پس از مرگ مهسا امینی) با بقیه اعتراضات که سالهای گذشته در سطح ایران داشتیم، در این است که این حرکت آگاهانه، رهبری شده و سازمانیافته بوده و روز و ساعتش هم معین بوده و نتیجهاش هم معین است.»
اینگونه روایتها، همراه با آنچه کیهان و رسانههای همسو منتشر کردهاند، تلاش میکند رخدادها را به «طرحریزی خارجی» ربط بدهد و نقش بازیگران داخلی و رنجهای مردم را کماهمیت جلوه دهد.
در گزارشی که منتشر شده، به مصاحبه و اعترافات بیسابقه سرکرده «کومهله» اشاره شده که بیسابقه و بسیار عجیب بوده است. سپس اسنادی به طور ناخواسته منتشر شده که در آن نشان میدهد پسرخاله مهسا امینی به نام «عرفان مرتضایی» عضو حزب کومهله بوده که عکسها و مصاحبههایش منتشر شد.
عرفان مرتضایی با انتشار کلیپهایی از خود با لباس و پرچم کومهله از کردستان عراق، اولین فردی بود که فوت مهسا امینی را رسانهای کرد و آن را نتیجه ضرب و شتم پلیس اعلام نمود. بر اساس صحبتهای او، سایر رسانههای زنجیرهای خارجی و داخلی نیز از مرگ برنامهریزیشده مهسا امینی گفتند و نوشتند. احتمالا عرفان مرتضایی هم به دستور کانونهای خاصی وارد میدان شده و سعی داشت با اعلام کشته شدن مهسا امینی توسط پلیس، علامت رمز آغاز اغتشاشات را اعلام نماید.
همزمان، پرونده ویرانگری که با مرگ مهسا آغاز شد، واکنشهای گستردهای را در داخل و خارج از ایران به دنبال داشت. مرگ مهسا در سپتامبر ۲۰۲۲ (۱۶ شهریور ۱۴۰۱) جرقه اعتراضات سراسری را زد که شعار «زن، زندگی، آزادی» را در نقاط مختلف کشور طنینانداز کرد که به تظاهرات، اعتصابات و روزهای پرتلاطمی در شهرها انجامید. نهادها و رسانههای بینالمللی نیز درباره چرایی و اثرات این کشتهشدن گزارشهای متعددی منتشر کردند.
اسنادی که برخی گروهها و تحلیلگران درباره نقش شبکهها و گروههای مسلح یا اپوزیسیون خارجی منتشر کردهاند (و روزنامهها نیز به آنها استناد کردهاند)، هنوز محل اختلاف است و پرسشهای زیادی درباره منشا و اعتبار برخی گزارشها وجود دارد.
پیوند دادن قطعی همه آنچه رخ داد به یک «پروژه از پیش طراحیشده»، نیازمند مدارک شفاف و قابلاعتناست. ادعاهای بزرگ باید با شواهد مستدل و مستقل پشتیبانی شوند. چیزی که روایت رسمی و برخی گزارشهای همسو تاکنون بهطور کامل ارائه نکردهاند.
یکی از سازوکارهای تکرارشونده در واکنشهای رسمی نیز، تلاش برای واژگون جلوه دادن واقعیت است: جا زدن اینکه «مردم» عامل بحراناند، تا خود حکومت و نیروهای سرکوبگر از پاسخگویی شانه خالی کنند. روایتهایی که مرگها و اعتراضها را «پروژههای طراحیشده خارجی» معرفی میکنند، دقیقا همین کار را میکنند. عوامل داخلی و ساختاریِ خشمِ اجتماعی، فقر، تبعیض، فساد و عدم پاسخگویی، پنهان میماند و تقصیر به بازیگران خارجی یا «اغتشاشطلبان» حواله داده میشود. این تاکتیک دو هدف دارد: ۱) مشروعیت بخشی به سرکوب و اقدامات امنیتی، ۲) تبرئه نخبگان و دستگاههای مسئول از مسئولیت واقعی برای شکست در اداره امور کشور.
تاریخ معاصر پر است از نمونههایی که حکومتها بهجای اصلاحات، به دنبال مقصرسازی بیرونی یا داخلی بودهاند تا مشروعیتشان را حفظ کنند. این استراتژی نه تنها بینتیجه است، بلکه توان جامعه برای گفتگو و حل بحرانهای واقعی اقتصادی، حقوقی، فرهنگی را نیز تضعیف میکند. به همین دلیل، افشای چنین روایتهایی و مطالبه شفافیت و پاسخگویی از مسئولان، از اهمیت حیاتی برخوردار است.
پس از مرگ مهسا، موجی از اعتراضات شکل گرفت که مطابق گزارشها به خشونتهای گسترده و سرکوب منجر شد؛ سازمانهای حقوق بشری و گزارشهای بینالمللی از صدها کشته، هزاران بازداشتی و دهها مورد اتهام نقض حقوق بشر گزارش دادهاند. همچنین گزارشهای رسمی و نهادهای بینالمللی به این نتیجه نزدیک شدهاند که مرگ مهسا و واکنشهای بعدی حکومتی، نیازمند بررسی مستقل است. این واقعیتها نشان میدهد فشار و سرکوب نه تنها پایان نیافته، بلکه در دورههایی شدت نیز گرفته است.
مرگ مهسا امینی نقطهای بود که طبقهبندی عواطف و خشم پنهان در جامعه را بیرون کشید. این خشم ریشهدار است: دردهای اقتصادی، فقر، بیکاری، محدودیتهای اجتماعی و سرکوب سیاسی در هم تنیدهاند. وقتی جوانان، زنان و کارگران به خیابان آمدند، نه فقط برای اعتراض به یک حادثه، بلکه برای پایان دادن به مجموعهای از بیعدالتیها ایستادند.
سرکوبهای بعدی نشان داد که حکومت در مواجهه با یک خواست اجتماعی گسترده، از ابزار خشونت و بازداشت فراگیر استفاده میکند تا حرکت را خرد کند، اما هر سرکوبی که با خشونت روبهرو شود، موقتا ممکن است حرکت را عقب زند، اما هرگز قادر به پاککردن ریشههای بروز آن نیست.
اگر اعتراضات آرام و مستمر، سازمانیافته از پایین و مبتنی بر مطالبات معیشتی و حقوقی ادامه یابد، شانس تغییر واقعی بالا خواهد رفت. تاریخ معاصر نشان داده که ایستادگی پیوسته، همبستگی میان گروههای مختلف اجتماعی و هدایت صریح مطالبات (معیشت، عدالت اجتماعی، آزادیهای مدنی)، میتواند توازن قوای نامتقارن را دگرگون کند. بنابراین پیام ساده است: ادامه دهید، متحد بمانید، خواستهها را شفاف و مسالمتآمیز سازمان بدهید، آنگاه پیروزی در دسترس خواهد بود.