اخبار ایران

تخریب حافظه تاریخی به‌جای پاسخ‌گویی، نقدی بر اظهارات علیرضا دبیر درباره ورزشگاه آزادی

تخریب حافظه تاریخی و نفی نام‌ها، پرسش‌هایی جدی درباره مسئولیت اخلاقی «علیرضا دبیر» در جایگاه عمومی ایجاد کرد.

اظهارات اخیر «علیرضا دبیر» رئیس فدراسیون کشتی جمهوری اسلامی ایران درباره ورزشگاه آزادی، موجی از واکنش‌ها را در فضای عمومی و شبکه‌های اجتماعی برانگیخته است. سخنانی که نه‌تنها از یک مدیر ورزشی در سطح ملی انتظار نمی‌رود، بلکه بار دیگر مسئله حذف تاریخ، نفی حافظه جمعی و دشمنی ایدئولوژیک با گذشته را به مرکز بحث‌های اجتماعی بازگردانده است.

ورزشگاه آزادی، فارغ از نام‌گذاری‌ها و روایت‌های سیاسی، یکی از مهم‌ترین نمادهای ورزشی، فرهنگی و اجتماعی ایران معاصر است؛ مکانی که دهه‌ها میزبان شادی‌ها، اشک‌ها، افتخارات ملی و خاطرات مشترک میلیون‌ها ایرانی بوده است. برخورد با چنین نمادی نه از منظر فنی، بلکه از زاویه کینه‌ورزی تاریخی، پرسش‌های جدی درباره نگاه حاکم بر مدیریت فرهنگی و ورزشی کشور ایجاد می‌کند.

علیرضا دبیر در اظهاراتی که به‌سرعت بازتاب گسترده یافت، گفته است: «اگه دست من بود و بهم اجازه میدادن ورزشگاه آزادی رو بصورت کامل تخریب میکردم و نابودش میکردم تا دیگه کسی نگه فلانی(محمدرضا شاه پهلوی) این ورزشگاه رو ساخته.»

این سخن به‌جای تمرکز بر بهبود زیرساخت‌ها، نگهداری از سرمایه‌های ملی یا حل بحران‌های واقعی ورزش کشور، مستقیما به انکار یک نام در تاریخ گره خورده است؛ گویی حذف فیزیکی یک بنا می‌تواند گذشته را پاک کند یا حقیقت تاریخی را از حافظه جامعه بزداید.

در واکنش به این اظهارات، فردی که نامش محفوظ مانده، متنی انتقادی منتشر کرده که بازتاب‌دهنده خشم، حیرت و اعتراض بخشی از افکار عمومی است. این واکنش که به‌طور گسترده دست‌به‌دست شده، چنین می‌گوید: «آقای دبیر، ۴۸ سال از این ورزشگاه استفاده کردید و پُزَش رو دادید و معتقد بودید از بیت المال ساخته شده و جزو منابلع ملی مملکت است. چطور یک اسم اینقدر شما را آزار میدهد که برای نشنیدنش حاضرید ورزشگاهی به این عظمت و شکوه را از بین ببرید، ولی شنیدن اختلاسهای دولتی و آقازاده ها و مسئولین اذییتون نمیکنه؟

اگر قرار بر این باشد که با تخریب بنایی، اسم سر سلسله یا شخصی را که باعث آزار میشود را نشنوید، باید راه آهن کشور، فرودگاه‌های کشور، پالایشگاه‌ها، نیروگاه‌های برق، نیروگاه اتمی بوشهر، پل ورسک، جاده‌های کشور، کارخانه ایران خودرو (ایران ناسیونال) و دهها کارخانه دیگر، بخشی از قورخانه و تسلیحات، باقیمانده ارتش که شامل قویترین نیروی هوایی، دریایی و زمینی و حتی هوانیروز خاورمیانه که در رتبه جهانی بود، بانکهایی که شما به ورشکستگی کامل رسوندین نه بانکهایی که برای اختلاس تاسیس شد، کلی از بیمارستانها و مراکز بهداشتی، مراکز دانشگاهی و آموزشی، عضویت در مجامع بین المللی، ناوگان حمل و نقل شهری و بین شهری و بسیاری از بناها و مراکز را تخریب کنید.

مراکز فرهنگی که باعث درآمد بخشی از مملکت توسط توریست است مانند امکان واقع در استان فارس، حافظیه، سعدیه، نقش رستم، نقش رجب، تخت جمشید، معبد آناهیتا و غیره را نابود کنید که اسم یه نفر (محمدرضا شاه پهلوی) به گوش تو که بی‌سواد هستی و پاسپورت ایالات متحده آمریکا در جیبت داری، به گوشت نخورد. تو حتی از شنید اسم علی دایی و رسول خادم هم واهمه داری، چگونه است که از روی بخار معده برای تخریب یک ورزشگاه آزادی و برای خودنمایی، حرف مفت میزنی؟

تو که پشت میزِ تصمیم‌گیری، نماز مستحبی میخوانی، شهدای ۸ سال جنگ با عراق را فراموش کردی که چگونه برای یک وجب خاک، بچه ۱۲ ساله جانش را داد؟ البته تاکید می‌کنم که کودکان شهید در آن زمان، پرورش یافته همان افرادی بودند که تو دلت نمیخواهد اسمشان را بشنوی. این یعنی که قدرت و صلاحیت آنها از تو و امثال تو بیشتر بود که تو از شنیدن نامشان هم واهمه داری، که این بی کفایتی و ضعیف بودنت را نمایان تر میکند.»

فارغ از لحن تند این واکنش، پرسش محوری آن قابل تامل است: «چرا حذف نام‌ها و نمادهای تاریخی، حساسیت‌برانگیزتر از فساد، ناکارآمدی و بی‌عدالتی شده است؟»

از منظر مسیحی و اخلاقی، جامعه‌ای که به‌جای توبه، اصلاح و پاسخ‌گویی، به دنبال ویران‌کردن نشانه‌هاست، در واقع با حقیقت مسئله روبه‌رو نمی‌شود. کتاب‌مقدس بارها هشدار می‌دهد که «خانه‌ای که بر ویرانی بنا شود، پایدار نخواهد ماند.» تخریب نمادها نه نشانه قدرت، بلکه اغلب نشانه هراس از حقیقت است.

اظهارات علیرضا دبیر، بیش از آنکه یک نظر شخصی باشد، بازتاب‌دهنده نوعی نگرش رسمی است؛ نگرشی که تاریخ را نه به‌عنوان معلم، بلکه به‌عنوان دشمن می‌بیند. پرسش اساسی اینجاست: آیا وظیفه مدیران امروز، ویران‌کردن گذشته است یا ساختن آینده‌ای صادقانه، عادلانه و پاسخ‌گو؟

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا