اخبار ایران

تبعیض معیشتی و تبعیض جنسیتی در ایران، پیوندی قوی باهم دارند؛ گفتگوی اختصاصی با مینا خانی

اخیرا مقدمات بدل شدن «طرح جوانی جمعیت» به قانون، با تایید در شورای نگهبان، نهایی شد. طرحی که فارغ از تبعات منفی بسیار آن، مانند افزایش کودک همسری و یا شیوع بیماری در بین زنان به دلیل عدم دسترسی به وسایل بهداشتی و پیشگیرانه، نمونه‌ای از اعمال تبعیض علیه زنان ایرانی است. شما این طرح – قانون را چگونه در راستای تبعیض علیه زنان صورت‌بندی می‌کنید؟ 

در جوامع آزاد، بحث مربوط به مالکیت بر بدن خود اساسا یکی از مهم‌ترین بحث‌های emancipation  هست. وقتی از این مفهوم حرف می‌زنیم منظورمان فقط این نیست که زنان بتوانند راحت در خیابان راه بروند و ترس آن را نداشته باشند که هر آن مورد خشونت جنسی قرار بگیرند، نه! وقتی از emancipation حرف می‌زنیم، در واقع از آن «سوژگی سیاسی اقتصادی و اجتماعی» حرف می‌زنیم که زنان به واسطه رهایی خودشان به دست می‌آورند. خود این قانون یا طرح جوانی جمعیت و مواردی مشخصی در آن مثل ممنوعیت سقط جنین و اساسا استفاده از بدن زن به عنوان یک دستگاه تولید‌مثل، کاملا به سیاست «خانه‌نشین» کردن زنان مربوط است. هر چقدر این نگاه به دختران و زنان وجود داشته باشد که شما باید مادرانی باشید که فرزندآوری کنید، یعنی قرار است بیشتر از مناسبات اجتماعی دور بمانید. مثلا برخی جوامع اروپایی که سعی شده بحث فرزند آوری با موقعیت شغلی زنان در یک نظام اقتصادی مشخصی تعریف شود و فضای بیشتری داشته باشد، باز هم می بینیم که زنان وقتی باردار و بچه‌دار می‌شوند تا حدودی از نظم اقتصادی موجود دور می‌شوند. مثلا تصمیم بچه‌دار شدن باید با توجه و براساس موقعیت و زمان‌بندی شغلی‌شان باشد. حالا شما در نظر بگیرید در جامعه‌ای مثل ایران با آن همه قوانین ارتجاعی درباره زنان و فشارهای شدید اقتصادی موجود، چقدر این شکل از قوانین (طرح جوانی جمعیت) که بیش از پیش محدودیت دسترسی به وسایل پیشگیری را بیشتر می‌کند، تبعات سنگینی به دنبال دارد.

شما اگر به سخنان علی خامنه‌ای در سال‌های اخیر دقت کنید مدام می‌بینید که بر مساله فرزندآوری و رشد جمعیت ایران تاکید دارد. این در حالی‌ست که در سال‌های پیش از آن، حاکمیت به این نتیجه رسیده بود که تا حدودی کنترل جمعیت کنند اما تغییر نگاه حاکمیت به سمت نظامی‌گری، مسیر را متفاوت کرد. در واقع جامعه مدنی ما از یک نکته مهم غافل شده است؛ اینکه در سیاست‌ورزی جمهوری اسلامی ایران برای بدل شدن به قدرت منطقه و اصرارش به زیاد شدن جمعیت کشور و تلاش برای انجام این کار از طریق زنان، ارتباط جدی وجود دارد. در واقع وقتی حاکمیت می‌خواهد یک وضعیت نظامی ایجاد کند، همیشه تشویق به ازدیاد جمعیت می‌کند و در دوره‌های پساجنگی همیشه تشویق می‌کند به کنترل جمعیت. مثلا در دوران بعد از جنگ ایران و عراق، سیاست‌هایی مبنی بر کنترل جمعیت شروع شد و به خانواده‌ها توصیه می‌شد که در بهترین حالت یک فرزند و نهایتا دو فرزند داشته باشند. این البته هیچ ربطی به نظم ایدئولوژیک جمهوری اسلامی نداشت و درواقع هنوز هم به زنان به عنوان دستگاه تولید مثل نگاه می‌کرد. با این‌حال دلیل کنترل جمعیت در آن سال‌ها دلایل مختلفی داشت. مثلا اینکه تناسب جنسیتی در جامعه بهم خورده بود و تعداد مردان کم شده بود و یا بحران خانواده‌های بدون سرپرست که جمهوری اسلامی باید آن را حل می‌کرد. در دوران کنونی اما جمهوری اسلامی روی سیاست نظامی‌گری پافشاری می‌کند. نظامی‌گری همواره نیازمند سرباز است و نیازمند جان برای کشته شدن است. تمام حکومت‌هایی که نظامی‌گری می‌کردند از جمله آلمان دوران نازی، مادران را به بیشتر فرزندآوری تشویق می‌کردند. تمام جوامعی که دچار مساله جنگ هستند، حتی قسمت فرودست‌شان هم به این فرزندآوری تاکید دارند. بین این شیوه نگاه به زن که فقط باید بچه بیاورد و این سیاست نظامی‌گری یا موقعیت جنگی، همیشه یک پیوند محکمی وجود دارد و ما الان می‌بینیم که این هر دو همزمان در جمهوری اسلامی در حال رخ دادن است.

از طرفی در سال‌های گذشته برخی جنبش‌های زنان در مقابله با قوانینی از این دست فعالیت‌هایی مثل توزیع رایگان وسایل پیشگیری از بارداری در مناطق محروم و فقیرنشین انجام می‌دادند و یا کمپین‌های خودجوشی که برای مقابله با ایدز به راه افتاد. در واقع به راه افتادن کمپین‌هایی مربوط به ایدز فقط توزیع رایگان کاندوم و یا وسایل پیشگیری نبود. به تعبیری فقط یک نگاه خیریه‌ای نبود و حول این حرکت بحث‌هایی شکل می‌گرفت درباره اینکه چه باید کرد که این بیماری (ایدز) منتقل نشود و باز خود این بحث‌ها باعث به وجود آمدن یک جنبش می‌شد. حالا جمهوری اسلامی با وضع چنین قوانینی و برخورد با فعالان و محدود کردن آزادی بیان با امکان شکل گرفتن جنبش‌های مشابه مقابله می‌کند و به این وسیله یک نوع نظم اجتماعی را تثبیت می‌کند.

 

صورت‌بندی تبعیض جنسیتی در ایران در شکل‌های مختلفی تعریف می‌شود؛ از قوانین تبعیض‌آمیز موجود گرفته تا نگاه مردسالارانه موجود در جامعه. به نظر شما چه چیزی در صورت‌بندی تبعیض جنسیتی در ایران نادیده مانده یا کمتر به آن توجه شده است؟

رابطه بین خشونت جنسیتی و خشونت اقتصادی در رابطه با زنان ایران خیلی وقت‌ها با هم مطرح نمی‌شوند. خیلی وقت‌ها این مسائل در تقابل با هم مطرح می‌شوند. انگار عده‌ای هستند که تصویری که از زن ایرانی مورد خشونت حکومتی ارائه می‌دهند، تصویری‌ست مربوط به زنان طبقه متوسط رو به بالا. البته من به این مفهوم طبقه متوسط اعتقادی ندارم، چون به کاربردن طبقه متوسط برای زنان باید مشخصا تعریف شود. به عنوان مثال، زنان در همین طبقه متوسط به بیگاری گرفته می‌شوند و در واقع این زنان خودشان مستقل و بی‌واسطه دسترسی به مولفه‌های اقتصادی طبقه متوسط را ندارند. مثلا این زنان ملکی از آن خود ندارند و یا اگر داشته باشند محدوده و یا شیوه دسترسی به امکانات اقتصادی طبقه متوسط تا حد زیادی تحت کنترل مردان این طبقه است. دلیل آن در واقع یکی از نقاط پیوند این تبعیض‌هاست، به این معنا که همان قوانین تبعیض آمیز و زن‌ستیزی که در متن قوانین جمهوری اسلامی وجود دارد، همان‌ها دست مردان خانواده‌ها را برای اعمال خشونت اقتصادی علیه زنان باز می‌گذارد. از قضیه ارث نابرابر و دیه نابرابر که خیلی سمبلیک این تبعیض را نشان می‌دهند تا وضعیت اشتغال زنان در ایران که وضعیت اسف‌باری دارد. بخش زیادی از صندلی‌های دانشگاهی را زنان در اختیار دارند اما مشاغل کمتری در اختیار زنان است که این نشان دهنده بعد دیگری از چرخه نابرابری و تبعیض است. براساس آمارها در حال حاضر ۱۸ درصد از جامعه زنان شاغل هستند و ما می‌دانیم که تعداد زیادی از همین درصد کم زنان شاغل به طبقه فرودست جامعه تعلق دارند و حقوق‌های به مراتب پایین‌تر نسبت به مردان دریافت می‌کنند. در واقع این آمار به ما می‌گوید که ۸۲ درصد باقی زنان درآمد اقتصادی مستقیم و مستقل ندارند. در چنین شرایطی قوانین حکومتی که مانع آزادی عمل زنان می‌شود و اختیار انتخاب (از اختیار در ازدواج  و بچه‌دار شدن تا  انتخاب شهر و محل کار و یا دانشگاه) را از آنها می‌گیرد، دقیقا مربوط به سیاست حاکمیت برای فرودست‌سازی اقتصادی است. حالا این شرایط بر وضعیت کلی اقتصادی و طبقاتی در ایران امروز مضاعف می‌شود. شرایط طبقاتی و اقتصادی وخیمی بر ایران حاکم است که فارغ از موضوع تبعیض جنسیتی، اکثر مردم ایران را به سمت فرودست‌سازی اقتصادی برده است. در این شرایط می‌توان گفت وضعیت زنان به مراتب سخت‌تر است. باید اضافه کرد که عدم استقلال مالی زنان امکان خشونت جنسی را بالاتر هم می‌برد. مثلا کارفرما به راحتی می‌تواند خشونت جنسی بکند و کارگر چون ناچار به دریافت حقوق است درباره آن سکوت کند. مصداق بارزی از پیوند خوردن خشونت جنسی و خشونت اقتصادی.

 

تا چه اندازه به این وجه از تبعیض علیه زنان که اتفاقا در دوران کنونی ایران اهمیت ویژه و بارزی هم دارد، پرداخته شده است؟ 

ما می‌دانیم که بحث‌ها و نظراتی در کل جهان هست که اساسا فقر چهره زنانه‌ای دارد. ولی وضعیت زنان ایران و چند کشور دیگر دنیا وضعیتی بسیار خاص و ویژه است که خیلی وقت‌ها این وضعیت ویژه از نظر دور می‌ماند و به آن توجهی نمی‌شود. متاسفانه تصویر غالبی که از تبعیض علیه زنان ارائه می‌شود ارتباط «تبعیض اقتصادی» و «تبعیض جنسیتی» را گم می‌کند. یعنی وقتی بحث تبعیض علیه زنان مطرح می‌شود متاسفانه گاهی چهره‌ای از زنان مورد تبعیض ارائه می‌شود که انگار اکثریت آنها از وضعیت مالی خوب و یا معمولی برخوردارند. به تعبیری بازنمایی وجه «طبقه متوسطی» بودن، به معنای شکل و شیوه زندگی، در بخشی از جنبش‌های حقوق زنان باعث می‌شود که وضعیت اقتصادی آنها با معیارهای طبقه متوسطی یکسان گرفته می‌شود. اما تاکید من بر این است که این نگاه فقط یک نگاه رسانه‌ای غالب نیست، بلکه تمام کسانی که درباره مساله طبقاتی هم پافشاری دارند متاسفانه درک‌شان از مساله طبقاتی چیزی‌ست که این «برهم‌کنش» مساله طبقاتی و جنسیتی را نمی‌بیند. اگر ببینند خیلی به آن نمی‌پردازند و یا این بحث‌ها را «قابل پرداخت» نمی‌دانند  و باز وقتی که می‌خواهند به مسائل و مصائب طبقاتی و اقتصادی بپردازند طوری وانمود می‌کنند که انگار اکثریت جامعه زنان و جنبش‌های زنان متشکل از کسانی است که مشکلات معیشتی چندانی ندارند و فقط دنبال به دست آوردن حقوق اولیه خود مثل حق بر بدن و انتخاب پوشش هستند. در حالی که باید گفت اینها (مشکلات معیشتی و تبعیض جنسیتی) اصلا جدای از هم و در تقابل و تضاد با هم نیستند و تعریف نمی‌شوند. رابطه قانونی که حجاب را اجباری می‌کند با وضعیتی که زن را تا این اندازه در نهاد خانواده مردسالار، فرودست‌سازی می‌کند که اصلا استقلال مالی نداشته باشد، رابطه محکمی‌ست. در واقع یک رابطه قانونی و حقوقی هم دارند که این موضوع با وضعیت طبقاتی موجود، بر دشواری‌ها و مصائب جامعه زنان اضافه می‌کند. به تعبیری در خود چنین قوانینی (قوانین محدود کننده زنان مانند حجاب اجباری و ..) نوعی تبعیض اقتصادی وجود دارد.

 

منظورتان این است که اساسا نمی‌شود اشکال تبعیض (قانونی – فرهنگی – اجتماعی) را از هم تفکیک کرد. این وجوه تبعیض چگونه در یک نقطه پیوند می‌خورند؟ 

در واقع باید گفت مردسالاری اجتماعی را نمی‌توان از قانون موجود تفکیک کرد. به این دلیل که قوانین و دستگاه‌های پروپاگاندای حکومتی مساله مردسالاری اجتماعی را هم پرورش می‌دهند و تقویت می‌کنند و در واقع ایدئولوژیزه و سیستماتیزه می‌کنند. به این معنا باید گفت که همان دستگاهی که مرتکب «خشونت جنسیتی» می‌شود همان دستگاهی‌ست که به شکل سیستماتیک مشغول «فرودست‌سازی اقتصادی» است و این دو موضوع را در راستای هم پیش می‌برد. بنابراین بی‌توجهی و یا گم کردن هرکدام از این مولفه‌ها باعث می‌شود که اساسا پیوند این دو موضوع با هم دیده نشوند. باید گفت کج‌فهمی بدی در رابطه با شیوه مطرح کردن مساله جنسیتی وجود دارد. مشخصا باید بگویم که جنبش‌های طبقه کارگری و جنبش‌های زنان به جای آنکه در این موضوع باهم به یک اتفاق نظر برسند، در خیلی مقاطع «رو در روی» هم می‌ایستند.

 

این رودررویی به چه شکل اتفاق می‌افتد؟ مثال روشن آن چیست؟ 

مثلا در موضوع حجاب اجباری تا مدت‌ها گروهی که جریان مبارزه علیه حجاب اجباری را نمایندگی می‌کردند هیچ‌گاه درباره مساله اقتصادی حرفی نمی‌زدند و یا اگر حرفی می‌زدند خیلی در پیوند با مساله حجاب اجباری نبود. به این معنا بازنمایی مبارزه و جنبش زنان نوعی بازنمایی گروه «زنان طبقه متوسطی» بود که فقط دنبال اختیاری شدن حجاب هستند. از آن طرف جریان‌ها و رویکردهای چپ،  یک ممانعتی داشتند در «فهمیدن ضرورت پرداختن به مساله حجاب اجباری». اشکال کار اینجا بود که هر دوی این دو طرف «برهم‌کنش» تبعیض اقتصادی و تبعیض جنسیتی را نمی‌دیدند.

تجربه من به عنوان کسی که از جریان چپ هستم و همیشه در گفتگوها و بحث‌ها در محافل مختلف و فضای مجازی و مقالات و بحث‌های میان‌متنی درباره مبارزات طبقاتی مشارکت داشتم، این است که ما در گفتگوها همیشه با یک مفهومی روبرو بودیم به اسم جنبش «طبقه متوسطی». در واقع جریان چپ همیشه جنبش‌های زنان و جنبش‌های علیه تبعیض جنسیتی را با نام «جنبش‌های طبقه متوسطی» می‌خواندند و در واقع به زعم آنها کار این جنبش‌ها تنها برای بخشی از جامعه زنان کارساز است و زنان فرودست را نادیده می‌گیرد و به زنان کارگر بی‌توجهی می‌کند. به اعتقاد من جدای از نقدی که بر بازنمای این جنبش‌های علیه تبعیض جنسیتی وارد است اما باید به این نکته توجه کرد که خود موضوع برطرف شدن شکل‌هایی از تبعیض که صرفا صورت‌بندی جنسیتی دارند، به قدرتمند شدن زنان از منظر اقتصادی کمک می‌کند. مثلا شما نمی‌توانید بگویید که مساله حجاب اجباری برای زنان طبقه کارگر «خشونت اقتصادی» به دنبال ندارد. چرا؟ چون به واسطه حجاب اجباری، مساله تقکیک جنسیتی توضیح داده می‌شود و به واسطه تفکیک جنسیتی و نظام ایدئولوژیک، موضوع محدودیت مشارکت زنان در بسیاری از مشاغل پیش می‌آید و در نهایت اینکه بخش بزرگی از زنان را به حاشیه می‌راند. به اعتقاد من وضعیت زنان در ایران یک وضعیت خاص طبقاتی است که این وضعیت خاص در پیوند مستقیم با مساله حجاب اجباری است. از طرف دیگر، در جامعه امروز ایران اگر شهروندی بخواهد تن به پوشش اجباری ندهد و به اصطلاح «بد حجابی» کند و از این مسیر دست به نافرمانی مدنی بزند، باید جریمه بپردازد. یعنی اگر به شلاق محکوم شود و نتواند جریمه معادل حکم را پرداخت کند، ناگزیر به تحمل شلاق می‌شود. به تعبیری، مبارزه علیه حجاب اجباری برای زنانی که برخورداری اقتصادی کمی دارند، سخت‌تر و دشوارتر است. از سوی دیگر وثیقه‌های بسیار سنگین و سازوکارهای دستگاه قضا در برخورد با فعالان و مبارزان با حجاب اجباری  به معنای واقعی این مبارزه را برای گروهی از زنان که استقلال مالی ندارند، سخت‌تر می‌کند. در همین یک مثال مساله حجاب اجباری می‌بینیم که تا چه اندازه نقاط پیوند قوی بین تبعیض معیشتی و تبعیض جنسیتی وجود دارد اما در صورت‌بندی سیاسی خیلی به این موضوع توجه نمی‌شود.

 

فکر می‌کنید در حال حاضر این صورت بندی سیاسی تا چه اندازه از طرف خود فعالان زن در جنبش‌های مدنی و سیاسی تعریف می‌شود؟ خیلی‌ها می‌گویند هر شکل از تغییراتی در آینده ایران بسیار زنانه است و به نوعی با جنبش زنان در پیوند جدی‌ست. چقدر با این تعبیر موافقید؟ 

این تفسیر به نظر من هم درست است. نسل جدیدی از زنان به مبارزات تبعیض جنسیتی و طبقاتی پیوستند که بسیاری از آنها از زنان مستقل و از«حاشیه‌ها» به این جنبش‌های پیوستند. کسانی مانند سپیده قلیان در واقع افرادی هستند که بدون اینکه وابستگی به جریان‌های روشنفکری و یا محافل سیاسی داشته باشند به شکل مستقل به مبارزات پیوستند و به معنایی می‌توان گفت که این زنان کلیشه‌های مبارزه علیه تبعیض جنسیتی و تبعیض اقتصادی را شکستند. در حقیقت این فعالان زن نشان می‌دهند که دغدغه‌هایشان فقط تبعیض جنسیتی نیست و این دغدغه‌ها در حوزه‌های دیگر هم بهم پیوند می‌خورند. در سال‌های اخیر بر تعداد زنانی که در فعالیت‌های مدنی و مبارزات علیه تبعیض در حوزه‌های مختلف فعالیت مستمر داشتند، افزوده شده است. به نظر من دلیل اصلی این موضوع از چند جهت قابل بررسی است. از سویی هرچقدر خشونت اقتصادی بیشتر شد، بیشتر گریبان زنان را گرفت. به خاطر ماهیت جنسیتی که خود خشونت طبقاتی در ایران دارد؛ دقیقا به واسطه نظام ایدئولوژیک. از سوی دیگر هرچقدر وضعیت از نظر سیاسی متزلزل شد و جریاناتی مثل اصلاحات به عنوان یک هژمونی سیاسی شکست خوردند، فعالان مدنی فرصت کردند که بیشتر به مسائلی چون تبعیض جنسیتی و یا تبعیض طبقاتی بپردازند. در حقیقت رادیکالیزه شدن فضای اجتماعی و سیاسی امکانی را به وجود آورده که برخی صداها که کمتر شنیده شدند، بیشتر از قبل شنیده شوند. در عین‌حال باید به قدرت و تاثیرگذاری شبکه‌های اجتماعی هم اذعان کرد. در واقع این فضا باعث شده است که بحث‌های سیاسی و اجتماعی از قبضه یک‌سری افراد و شکل صورت‌بندی آن افراد بیرون بیاید و بیشتر شاهد وضعیتی باشیم که اصطلاحا به آن Grass – root (جنبش‌های برآمده از اجتماعات مردمی) می‌گویند. در واقع این نوع شبکه‌‌های شاخه‌ای وضعیت درونی را بیشتر توضیح می‌دهند و ریشه‌ای‌تر هستند و از ریشه آمده اند. در حال حاضر می‌بینیم که این موضوع (بلندتر شدن صداهای خاموش) بیشتر شده اما هنوز هم چندان جا نیفتاده است. مثلا در آن صورت بندی سیاسی هنوز آن نگاه قبلی وجود دارد و  فعالیت‌ها و حضور این چهره‌ها نتوانسته تغییرات جدی به وجود آورد. مثال این می‌تواند جنبش «می تو» ایرانی باشد. در این جنبش بسیاری از زنانی که آمدند تا از  تجربه خشونت و آزار جنسی خود حرف بزنند، اساسا از نظر اقتصادی در شرایط کاملا غیر مستقلی بودند و این باعث می‌شد که مانع جدی برای حرف زدن آنها باشد. معمولا به دلیل وابستگی‌های اقتصادی و یا محدودیت‌های اجتماعی مجبور می‌شدند که یا روایت‌های خود از تبعیض و خشونت جنسیتی را بازگو نکنند و یا خیلی با احتیاط درباره آن سخن گفتند تا اصلا شناخته نشوند. تصور عمومی یا افسانه عمومی این است که زنانی که از تجربیات خشونت‌های جنسی خود حرف می‌زنند اساسا برای «مطرح شدن» این کار را می‌کنند، در حالی که بنا به فعالیت من در این حوزه براساس آمار می‌توانم بگویم که اکثر این راویان را بیشتر خود فعالان این حوزه می‌شناسند و در عموم چندان شناخته شده نیستند، به جز چند مورد بسیار محدود. یعنی همین هم باز به معنایی با استقلال مالی و شرایط اقتصادی پیوند می‌خورد. این جدای از آن است که اساسا در قانون مساله «تجاوز» به صورت جرم صورت بندی نشده و به عنوان «زنا» صورت بندی شده  که در واقع در قانون جمهوری اسلامی یک‌جور نگاه اخلاقی به مساله خشونت جنسی هست و از زاویه درستی به آن نگاه نمی‌کنند. بعد از مدت‌ها «طبقه متوسطی» خواندن جنبش‌ «می تو» الان به تازگی صدای خیلی از راویان این جنبش درآمده که اصلا اینطور نیست و ما وضعیت اقتصادی خوبی نداریم و اصلا این تصور از کجاست که ما وضع زندگی خوبی داریم و هیچ غمی نداریم و حالا با این بهانه خشونت جنسی می‌خواهیم خود را مطرح کنیم؟

 

فکر می‌کنید دلیل برخورد خشن و شدید حاکمیت با فعالان زن از چه نگاهی نشأت می‌گیرد؟ 

دو موضوع بسیار مهم درباره جمهوری اسلامی وجود دارد؛ یکی فساد اقتصادی و یکی دیگر نظم استبدادی ایدئولوژیک. پرسش اینجاست که حکومت جمهوری اسلامی این دستگاه فاسد اقتصادی و اجتماعی و سیاسی را از طریق چه نظم ایدئولوژیکی تثبیت می‌کند؟ در واقع ما با یک نظام فاسد سیاسی و اقتصادی روبرو هستیم که همه مدام می‌پرسند چرا فرو نمی‌ریزد؟ می‌پرسند که تورم تا کجا می‌خواهد بالا رود یا مساله بیشتر شدن فقر چطور حل خواهد شد؟ این حاکمان که مملکت‌داری هم بلد نیستند با این انبوه مشکلات چگونه هنوز پابرجا مانده‌اند؟ می‌توان با یک توضیح کوتاه که این یک حکومت دیکتاتوری است به این سوال‌ها پاسخ داد، اما این برای شرح وضع موجود کافی نیست. به معنایی دیکتاتوری جمهوری اسلامی ایران با دیکتاتوری آلمان دهه ۳۰ و ۴۰ میلادی تفاوت‌هایی دارد. تفاوت‌هایی از منظر شیوه‌ای که جمهوری اسلامی ایران خود را به صورت ایدئولوژیک تعریف می‌کند. می‌بینید که آن نظم ایدئولوژیکی که جمهوری اسلامی ایران تعریف کرده است از طریق کنترل بدن زن و ایجاد این تفکیک جنسیتی صورت بندی شده است. هر آن که این صورت‌بندی جنسیتی در ایران تغییر کند، نظم ایدئولوژیک جمهوری اسلامی از بین رفته است و دستگاه فاسدش هم دچار فروپاشی می‌شود. حاکمیت می‌داند که برای فساد اقتصادی و سیاسی که به راه انداخته است احتیاج به یک نظم ایدئولوژیک دارد و بخش زیادی از این نظم ایدئولوژیک در واقع از طریق همین کنترل بدن زن تولید می‌شود. در واقع حضور فعالان زن در مبارزات مدنی و سیاسی یک نوع رودررویی با نظم ایدئولوژیک جمهوری اسلامی ایران است و به همین دلیل است که شیوه برخورد و حمله جمهوری اسلامی با فعالان زن در حوزه‌های مختلف، برخوردهای شدیدتر و خشن‌تری است. از طرفی حاکمیت با «انگ‌سازی اجتماعی» برای فعالان زن که در حقیقت متکی به باورهای مردسالارانه در اجتماع است، سعی در تخریب چهره فعالان زن دارد. در واقع حاکمیت با این شگردها در صدد محدود کردن کنشگری فعالان زن است. فعالانی که در حوزه‌های مختلف از جنبش‌های دادخواهی گرفته تا جنبش‌های طبقاتی حضور مدام حضور جدی دارند و حاکمیت می‌خواهد دامنه حرکت آنها را کم و کمتر کند. در واقع محدود کردن حرکت زنان بین جنبش‌های مختلف مدنی و سیاسی باعث می‌شود که برخی فعالان درباره این مساله نظم ایدئولوژیک گاهی به تفاهم نرسند و باعث تضعیف این جنبش‌ها شود نکته‌ای که حاکمیت به خوبی بر آن آگاه است و یک دوره طولانی از آن علیه فعالان استفاده  کرده است. مثلا ما می‌بینیم که در دهه شصت بحث خشونت جنسی در زندان‌ها مطرح بوده اما تا همین چند وقت پیش که کسانی چون سپیده قلیان و نرگس محمدی و آتنا فرقدانی درباره موضوع آزارهای جنسی در زندان‌ها حرف نزده بودند، موضوع آزارهای جنسی در زندان‌های دهه شصت در سکوت بود. چرا که اساسا این موضوع یک تابو بوده است. حتی در بین خود فعالان سیاسی و مدنی، آن دسته از زنان فعال مدنی که این انگ‌ها را به جان می‌خرند و در بین این جنبش‌ها حرکت می‌کنند و حتی به واسطه پیکرشان این جنبش‌ها را به هم مربوط می‌کنند، خیلی برای جمهوری اسلامی «خطرناک» هستند و حاکمیت به شدت با آنها مشکل دارد.

 

منبع: کمپین حقوق بشر ایران

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
x  Powerful Protection for WordPress, from Shield Security
This Site Is Protected By
ShieldPRO