«رویا حشمتی»: روسری را سر نمیکنم، قرآنت را زیر بغلت بگذار و شلاقت را بزن
رویا حشمتی اهل سنندج خطاب به شخصی که اجرای حکم شلاق وی را بر عهده داشت گفت روسری ام را سر نمیکنم، قرآنت را زیر بغلت بگذار و بزن.
رویا حشمتی شهروند کُرد اهل سنندج ساکن تهران، به دلیل عدم رعایت حجاب اجباری در بلوار کشاورز تهران توسط دستگاه قضایی به یک سال حبس تعزیری، ۷۴ ضربه شلاق و ۳ سال محرومیت خروج از کشور محکوم شده بود. وی پس از اجرای حکم مطلبی را درباره اجرای حکم و تسلیم نشدن درباره ظلم منتشر کرد.
وی در شبکه اجتماعی نوشت: «امروز صبح از اجرای احکام برای اجرای حکم ۷۴ ضربه شلاق، با من تماس گرفتند. با وکلیم تماس گرفتم و با هم به دادسرای ناحیه ۷ رفتیم. از گیت ورودی رد شدیم و من حجابم را برداشتم و به سمت شعبه ۱ اجرای احکام رفتیم. کارمند شعبه گفت: روسریت را سرت کن که دردسر نشه. گفتم اومدم بابت همین روسری شلاقم رو بزنید، سر نمیکنم.
تماس گرفتند و مامور اجرای حکم اومد بالا و گفت: حجابت رو سرت کن و دنبالم بیا. گفتم سر نمیکنم. گفت: پس که نمیکنی؟ جوری شلاقت رو بزنم که بفهمی کجایی. برات یه پرونده جدید هم باز میکنم تا ۷۴ ضربه دیگه هم مهمونمون باشی. باز هم سر نکردم. رفتیم پایین و با تحکم تکرار کرد: مگه نمیگم سر کن؟ من سر نکردم، دوتا زن چادری آمدند و روسری را روی سرم کشیدند و من باز هم درش آوردم و این کار چندین بار تکرار شد. از پشت بهم دستبند زدند و روسری را روی سرم کشیدند و به طبقه زیر همکف رفتیم.
یک اتاق ته پارکینگ بود. قاضی، مامور اجرای حکم و زن چادری کنارم ایستاده بودند. زن آه میکشید و میگفت: میدونم، میدونم. قاضی معمم توی روم خندید که من رو یاد خنزر پنزری بوف کور انداخت و من روم رو ازش برگردوندم. در آهنی را باز کردند، دیوارهای اتاق سیمانی بود و یک تخت ته اتاقک بود که جای دستبند و پابند آهنی دو طرف تخت بود. یه وسیله آهنی شبیه پایه بوم نقاشی کمی آن طرفتر بود. یک اتاق شکنجه قرون وسطایی بود.
قاضی پرسید: خانم حالت خوبه؟ مشکلی نداری؟ من هم انگار که وجود نداره جوابش روندادم. گفت: خانم با شما هستم. باز جواب ندادم. مرد اجرای حکم گفت: پالتوت رو دربیار. پالتو و روسریم رو از پایه بوم شکنجه آویزان کردم. گفت: روسریت رو سر کن. گفتم نمیکنم، قرآن رو بذار زیر بغلت و بزن. زن اومد و گفت: خواهش میکنم لجبازی نکن و شال رو کشید روی سرم. قاضی گرفت: خیلی محکم نزن. مرد شروع کرد به شلاق زدن به شونههام، کتفم، پشتم، باسن، ران، ساق پا و از نو دوباره شروع کرد. تعداد ضربهها را نشمردم فقط زیر لب میخوندم به نام زن، به نام زندگی دریده شد لباس بردگی، شب سیاه ما سحر شود، تمام تازیانهها تبر شود.
شلاق زدن تمام شد و بیرون اومدیم. نگذاشتم فکر کنند حتی دردم اومده، حقیرتر از این حرفا هستند. رفتیم طبقه بالا پیش قاضی اجرای حکم و من دوباره روسریم رو درآوردم. زن همراهم گفت: خواهش میکنم سرت کن و من سر نکردم، او دوباره روسری رو روی سرم کشید.
قاضی گفت: ما خودمان خوشحال نیستیم از این قضیه، ولی حکمه و باید اجرا بشه. جوابش رو ندادم. گفت: اگر میخواهید طور دیگری زندگی کنید، میتوانید خارج از کشور باشید. گفتم این کشور برای همهست.
گفت: بله ولی باید قانون را رعایت کرد. گفتم قانون کار خودش را انجام بده، ما هم به مقاومتمون ادامه میدیم. از اتاق اومدیم بیرون و باز روسریم را انداختم.»
روایت فوق، روایت زن شجاع کرد است که نه تنها تسلیم تازیانههای جمهوری اسلامی نشد بلکه ایستاد و با خواندن شعر پیروزی به هنگام شلاق اعلام کرد به مقاومت ادامه خواهد داد. چنین مقاومتیست که پایههای تخت سلطنت رژیم جمهوری اسلامی را به لرزه درآورده و در حال فروپاشیست.
بر اساس اسناد بینالمللی حقوق بشر، مجازات شلاق عملی غیرانسانی، ظالمانه و خلاف شان انسانی بوده و ماده ۷ میثاق بینالمللی حقوق مدنی سیاسی نیز، اجرای چنین مجازاتهایی را ممنوع کرده است اما دستگاه قضایی جمهوری اسلامی بدون توجه به این اسناد و تعهدات، همیشه مجازات شلاق را در نظر داشته و در بسیاری از موارد این مجازات را بلااستثناء به مرحله اجرا در میآورد.