اخبار مسیحیان ایرانیجهان مسیحیت و جفا

جفای تحمیل شده بر مسیحیان پس از پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون

پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ تاکنون، افراد دگراندیش دینی تحت فشار، تعرض، آزار و اذیت حکومت جمهوری اسلامی قرار داشتند. مسیحیان، بهائیان، یهودیان، زرتشتیان، مسلمانان اهل تسنن، دراویش گنابادی و مسلمانانی که به مسیحیت و یا دیگر ادیان گرویده‌اند، از سرکوب، آزار و اذیت‌های نظام در امان نبوده‌اند به طوری که بسیاری از آنها به ویژه بهائیان، مسیحیان و یهودیان، فرار را بر ماندن در ایران ترجیح داده و راه مهاجرت را پیش گرفتند. بسیاری دیگر که همچنان در ایران مانده‌اند، مورد آزار، ظلم و ستم حکومت قرار دارند.

متاسفانه مسلمانان ایرانی که به مسیحیت روی می‌آورند، بهائی بسیار گزاف پرداخته و در برخی موارد جان خود را نیز در این راه از دست داده‌اند. پس از پیروزی انقلاب ۵۷،  علاوه بر هجوم علیه بهائیان، قتل کشیشان و آزار مسیحیان نیز آغاز شد. نخستین کشیش قربانی یک هفته پس از انقلاب اسلامی، «ارسطو سیاح» در شیراز بود که به طرز وحشتناکی به قتل رسید.

اسقف «حسن دهقانی» نیز در شهر اصفهان، در خواب مورد هدف پنج گلوله قرار گرفت اما از این ترور وحشتناک جان سالم به در برد. در سال ۱۳۵۹ «بهرام دهقانی» پسر اسقف دهقانی در تهران ربوده و به ضرب گلوله کشته شد. «منوچهر افغانی» نیز در سال ۱۳۶۷ در اصفهان از شورای کشیشان پروتستان به قتل رسید.

آزار مسیحیان همچنان ادامه داشت تا اینکه در سال ۱۳۷۱، کشیش «حسین سودمند» در مشهد از کلیسای جماعت ربانی به اتهام ارتداد به اعدام محکوم و حکم وی اجرایی شد. کشیش سودمند اولین کشیشی بود که با محاکمه در دادگاه به مرگ محکوم شد و اعدام وی برای اولین بار بود که به صورت آشکار و علنی صورت گرفت و ترور نشد.

در سال ۱۳۶۵ کشیش «مهدی دیباج» که محبوس بود نیز در دادگاهی در ساری به اتهام ارتداد فطری به اعدام محکوم شد. جامعه مسیحی در ایران به ویژه کشیش «هایک هوسپیان‌مهر» برای نجات وی تلاش بسیاری کردند به طوری کشیش هوسپیان رهبر کلیساهای جماعت ربانی، کمپین‌های بین‌المللی را راه‌اندازی کرد و نظر مسیحیان و افکار عمومی جهان را نسبت به این مسئله جلب کرد، به طوریکه اقدام انسان‌دوستانه وی نقش بسیار مهم و موثری در آزادی کشیش دیباج داشت. کشیش هوسپیان نامه‌ای را به شورای کلیساهای جامعه ربانی، برای شرکت در یک فراخوان بین‌المللی نوشته بود. وی در این نامه گفت: «قضیه از این قرار است که برادرمان مهدی دیباج، توسط قاضی شرع شهر ساری به مرگ محکوم شده است. دیباج حکم محکومیت به‌مرگ خود را برای من فرستاده‌ است که سندی روشن و مؤید این است که به‌موجب قانون شرع او یک مرتد است و بایستی اعدام شود. آنها می‌خواهند خود را از چنگ تنها کلیساهای پروتستان خلاص کنند و ما برایشان تبدیل به بهترین سیبل‌ها شده‌ایم. من هدف شما را برای انجام یک اقدام تحسین می‌کنم و دفتر اجرایی ما نیز به این نتیجه رسیده ‌است که سیاست «سکوت و انتظار»، یک سیاست شیطانی است. حتی اگر ما بمیریم یا به ‌خاطر اعتقاداتمان زندانی شویم، می‌خواهیم به همه مسیحیان جهان آن چیزی را بفهمانیم که بر سر برادران و خواهرانشان در کشوری می‌آید که مدعی مذهبی بودن است.»

نامه کشیش هوسپیان سبب شد که جمهوری اسلامی حکم اعدام کشیش مهدی دیباج را لغو کند و سرانجام کشیش دیباج پس از ۷ سال حبس، در ۲۶ دی ماه سال ۱۳۷۲ آزاد شد؛ اما سه روز پس از آزادی وی، کشیش هایک هوسپیان‌مهر در راه فرودگاه مهرآباد توسط پلیس مخفی جمهوری اسلامی ربوده و ناپدید شد. خانواده وی پس از ۱۱ روز تلاش بی‌وقفه برای یافتن کشیش هایک، سرانجام جسد مثله شده وی را که با ۲۶ ضربه چاقو پاره شده بود، از سردخانه پزشکی قانونی تحویل گرفتند. قاتلان وی، روی سینه‌اش و درست بر قلبش حفره‌ای عمیق با آلتی برنده ایجاد کرده بودند. قتل فجیع وی برای انتقام‌جویی، عبرت و ایجاد رعب و وحشت بین مردم صورت گرفته بود.

شش ماه پس از قتل کشیش هایک، کشیش «طاطائوس میکائیلیان» رئیس شورای کشیشان پروتستان پس از خروج از خانه خود در تهران ناپدید و پس از چند روز پسر وی برای شناسایی جسد پدرش که با شلیک چند گلوله به سرش به قتل رسیده بود، احضار شد. قاتلان وی بر پیکر کشیش میکائیلیان روی تکه کاغذی نشانی جسد کشیش مهدی دیباج را قرار داده بودند. پیکر کشیش مهدی دیباج نیز که بر اثر ضربات چاقو به قتل رسیده بود، در جنگل‌های اطراف کرج پیدا شد. پس از قتل کشیش میکائیلیان و کشیش دیباج، مقامات امنیتی با ترتیب دادن اعترافات ساختگی، سه دختر جوان را به عنوان اعضای سازمان مجاهدین خلق مسئول این قتل‌ها معرفی کردند.

در سال ۱۳۷۵، کشیش «محمدباقر یوسفی» ملقب به «روانبخش» از اعضای کلیساهای جماعت ربانی نیز در جنگل حلق‌آویز شد.

قتل کشیشان و اعضای کلیساها و آزار و اذیت آنها و مصادره اموالشان همچنان ادامه داشت تا اینکه در آذر ماه سال ۱۳۸۴، «قربان دردی‌تورانی» از اعضای کلیساهای خانگی نیز به قتل رسید و خانواده وی جسد غرق در خونش را در حالی که گلویش بریده شده بود در مقابل خانه‌شان پیدا کردند.

پس از آن در خرداد ماه سال ۱۳۸۶ «محمد جابری» و «محمدعلی جعفرزاده» از اعضای کلیساهای خانگی نیز به قتل رسیدند. در سال ۱۳۸۷ نیز «عباس امیری» که قبل از گرویدن به مسیحیت مدت‌ها در جنگ ایران و عراق به عنوان بسیجی شرکت کرده و مجروح شده بود، در ملک‌شهر اصفهان به دست نیروهای امنیتی به قتل رسید و سه روز پس از مرگ وی، همسرش نیز بر اثر جراحات ناشی از شکنجه ماموران امنیتی جان خود را از دست داد.

علاوه بر این اشخاص، بسیاری از مسیحیان دیگر نیز هستند که همچنان مورد آزار و اذیت نظام جمهوری اسلامی قرار دارند و از حق تحصیل، داشتن شغل مناسب و بسیاری از حقوق شهروندی محروم می‌شوند و حتی بسیاری از آنها نیز در زندان‌ها به سر می‌برند. هر سال نیز در آستانه تولد عیسی مسیح و شروع سال جدید میلادی، بسیاری از مسیحیان علی‌الخصوص مسلمانانی که به مسیحیت گرویده و در کلیساهای خانگی مشغول عبادت و پرستش هستند، توسط عوامل نظام بازداشت و به اتهامات واهی محکوم می‌شوند.

نظام جمهوری اسلامی در طی ۴۵ سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی که جنایاتی علیه اقلیت‌های مذهبی مرتکب شده، همچنان آنها را بر خلاف امضای تعهدنامه حقوق بشر و آزادی دین و عقیده، مورد آزار و اذیت قرار می‌دهد.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا
x  Powerful Protection for WordPress, from Shield Security
This Site Is Protected By
ShieldPRO