«حسین نادربیگی»: زنده ماندم اما هر دو چشمم نابینا شد
«حسین نادربیگی» در خصوص وضعیت کنونی خود گفت: «زنده ماندم اما هر دو چشمم نابینا شد.»
حسین نادربیگی یکی از آزادیخواهانی است که در پی اعتراضات سراسری، بینایی هر دو چشم خود را از دست داد. با توجه به عمل جراحیهای متعددی که انجام شده، بینایی چشمانش برنگشته و پزشکان فقط توانستند ظاهر چشمان حسین را حفظ کنند.
حسین نادربیگی با سخنانش در خصوص وضعیت کنونی که دارد، از وضعیت زندگی خود گفته و صحبتهای او امروز در توییتی منتشر شد. حسین راجع به خود اینگونه میگوید: «من حسین نادربیگی هستم. زنده ماندم اما هر دو چشمم نابینا شد. ۲۳ سال دارم و دانشجوی دانشگاه آزاد هستم و یا بهتر بگویم بودم. به همراه مادر و برادر دوقلوی خود به همراه یک برادر کوچکتر در کرج زندگی میکنم. ۵ سال از فوت پدرم میگذرد و مادرم از طریق خیاطی خرج زندگی را تامین میکند.
من پس از اخذ دیپلم در بهمن ۹۸، به سربازی رفته و در روز ۲۵ آبان ۱۴۰۰ دوران سربازیام تمام شد. برای اینکه کمک خرج مادرم باشم، در یک شرکت مشغول به کارگری شدم و مقداری پسانداز کردم که اکنون برای جراحی چشمانم هزینه شد. دلخوشی و تفریح من ورزش بود، فوتبال بازی میکردم و چند ماهی به طور حرفهای مشغول بدنسازی بودم. به تازگی هم گیتاری خریداری کرده بودم و هفتهای دو جلسه کلاس آموزشی میرفتم.
عاشق تیم پرسپولیس هستم اما اکنون دیگر نمیتوانم به ورزشگاه بروم.»
حسین در ادامه، داستان از دست دادن چشمان خود را اینگونه نقل میکند: «مراسم چهلم حدیث نجفی در بهشت سکینه واقع در کرج بود. سرکوبگران مانع برگزاری مراسم شده و مردم را مود هدف سلاح گرم قرار میدادند. ترافیک سنگین و اینترنت قطع بود و من حتی از هیاهوی آن روز خبر نداشتم. دور از درگیریها، بین سرکوبگران و معترضان ایستاده بودم که ناگهان یک موتور سوار به همراه کسی که ترک موتور نشسته بود، با لباس بسیجی به سمت من آمدند. در ابتدا گذشتند، اما شخصی که عقب موتور نشسته بود به راننده موتور گفت که بایستد. از زیر کاپشن خود سلاحی را درآورد و در حالی که ۵ متر از من فاصله داشت، لبخندی زد و به صورت من شلیک کرد. چهره او را همچنان به یاد دارم.»
نیروهای بسیجی پس از شلیک به صورت حسین نادری، به سمت او رفته و به گردن، صورت و بقیه اعضای بدن حسین شلیک کردند به طوری که حسین از حال رفته و دو نفر خانم به او کمک کرده و وی را به نزدیکترین درمانگاه کرج بردند. ساچمههای شلیک شده، چشمها، صورت، گردن، دستها و کلیه حسین را شکافته و حسین حتی به مدت یک هفته قدرت تکلم خود را از دست داده بود.
کادر درمانگاه از طریق کارت ملی حسین، خانواده او را پیدا کرده و با آنها تماس گرفتند. بدنی که پر از ساچمه بوده و چشمانی که توانایی دیدن نداشت را به خانواده وی تحویل داده و خانواده حسین پس از مراجعه به درمانگاه «نور» و «نوردیدگان» در کرج، با عدم پذیرش فرزندشان به جهت ترس مواجه شدند. پس از گذشت دو روز از آسیب دیدن حسین، در بیمارستان فارابی تهران تحت عمل جراحی قرار گرفته و پس از ۸ روز بستری بودن در بیمارستان و عمل ۶ ساعته، ۲ ساچمه از کره چشم راست و ۳ ساچمه از چشم چپ وی خارج کردند که چشم را شکافته و به شبکیه چشم او آسیب زده بود.
ساچمههای دیگری همچنان در بدن حسین باقی مانده و هنوز هیچ اقدامی برای خارج کردن آنها انجام نشده است. برخی از ساچشمهها با گذشت زمان عفوت کرده و از زیر پوست خارج شدهاند اما هنوز بسیاری از آنها در بدن وی باقی مانده است. حسین پس از عمل جراحی به مدت یک ماه باید روی شکم میخوابید و پزشکان امیدی به بازگشت بینایی او ندارند. شبکیه هر دو چشم او آسیب جدی دیده و به علت عدم پیشرفت علم در خصوص پیوند شبکیه، باید منتظر پیشرفت علم و انجام این جراحی در دنیا باشد. پزشکان فقط توانستند ظاهر چشمان حسین را حفظ کنند.
حسین اکنون از نظر روحی در وضعیت بسیار بدی به سر میبرد. عدم حضور در دانشگاه و محل کار، او را کلافه کرده به طوری که به خودکشی فکر میکند. حسین خطاب به مادر خود گفته: «تو من را به دنیا آوردی و حق این را داری تا جان من را بگیری. من زجر بسیاری میکشم، لطفا من را از بین ببر.» مادر حسین تمام مدت مراقب فرزندش است به امید روزی که بتواند ببیند. او در اوج جوانی نابینا شده و حتی نمیتواند در هزینههای زندگی به مادر خود کمک کند.
سوال حسین از نظام این است: جرم من چه بود؟!
نظام جمهوری اسلامی و عواملش نه تنها جان انسانهای بیگناه را میگیرد، بلکه طوری به آنها از نظر جسمی و روحی آسیب میزند که روزی هزار بار آرزوی مرگ کنند. به نقل از بازماندگان قربانیان و افراد آسیبدیده، نظام جمهوری اسلامی تاوان این همه جنایت و ظلم را به زودی خواهد داد.