اخبار ایران

انتخابات و فقر نخبگان سیاسی ایران

حوادث و بحث‌های انتخابات ریاست جمهوری در پیش، چینش نامزدها از سوی شورای نگهبان و برنامه‌های آنها و یا مناظره‌های تلویزیونی همگی از فقری حکایت می کنند که دنیای سیاست در ایران گرفتار آن است.

فقر سیاسی ایران که در هر انتخابات خود را بیش از گذشته نشان می دهد از جمله به چرخه معیوبی باز گردد که در آن کادرها و نخبگان سیاسی تربیت می شوند، رشد می کنند و از پله‌های قدرت بالا می روند.

سه مدرسه تربیت نخبگان و کادرهای سیاسی

در بخش بزرگی از کشورهای دنیا نخبگان و کادرهای سیاسی بطور عمده در فرآیند سه تجربه مهم و یا در درون سه نوع مدرسه سیاسی تربیت می شوند.

موسسات آموزش عالی تخصصی و نخبه گرا اصلی‌ترین مراکز تربیت اولیه و پایه‌ای کادر‌های سیاسی هستند. نخبگان و کادرها اولین یادگیری‌های آکادمیک خود را در حوزه‌های اصلی مانند تاریخ، فلسفه، حقوق، علوم سیاسی، اقتصاد، مدیریت دولتی، جامعه شناسی در درون فضای دانشگاهی باز و بدون محدویت زندگی می کنند. آموزش و پژوهش سنجشگرانه به دانشجویان امکان می دهد با گرایش‌ها و مکاتب فکری، الگوها و تجربه‌های سیاسی به گونه‌ای باز آشنا شوند و در جریان بحث‌های علمی و نظری گوناگون قرار گیرند.

وجود مراکز تحقیقی و تخصصی، کنگره ونشست‌های علمی در سطح بین المللی و رابطه علمی با مراکز مشابه در سایر کشورها بر غنای آموزشی می افزایند که باید به دانشجویان شناخت و مهارت‌های پایه‌ای و نیز درک و چند و چون برخورد به پدیده‌های پیچیده دنیای امروز را یاد دهند.

سازمان‌های سیاسی، صنفی و مدنی مدرسه دیگر یادگیری سیاست و مدیریت در سطح کلان و یا منطقه‌ای هستند. احزاب و گروه‌های مدنی در جریان زندگی سیاسی کنشگران و نخبگان خود را بوجود می آورند و تجدید نسل می کنند. رقابت میان احزاب و سازمان‌های مدنی، ضرورت داشتن برنامه و راه حل‌ها برای مشکلات و چالش‌های جامعه، وجود احزاب اپوزیسیون و نیروهای ضد قدرت در جامعه و اتاق‌های فکر به آموزش، رشد و بلوغ کادرها در کوران مبارزه عملی یاری می رساند.

مدرسه سوم یادگیری سیاست کار عملی و مشارکت در زندگی سیاسی و اجتماعی جامعه باز و رقابتی است. گردش دمکراتیک قدرت و مشارکت واقعی در سازو کار‌های دمکراتیک جامعه کثرت گرا از انتخابات گوناگون گرفته تا مدیریت سیاسی در سطوح محلی، منطقه‌ای و ملی شبکه‌ای از کادرهای سیاسی را به میدان می آورد که باید در میدان باز سیاست و مدیریت جامعه به هماوردی با رقبای دست زنند و اعتبار برنامه و مهارت فکری و عملی خود را در میدان عمل سیاسی و در برابر افکار عمومی بسنجند.

در کنار این سه مدرسه اصلی رسانه‌های آزاد و مستقل نیز نقش آموزش مداوم را بازی می کنند. امتیاز بزرگ جامعه باز و دمکراتیک نبودن خطوط قرمز و موضوعات ممنوع و همزمان وجود میدان واقعی برخورد و بازخورد برنامه ها، اندیشه‌ها و نظرات است. کادر‌ها و نخبگان سیاسی باید با راه حل‌های زمینی حرفی برای گفتن و پاسخی برای مشکلات و چالش‌های جامعه داشته باشند تا بتوانند در داوری افکار عمومی دست بالا را از آن خود خود کنند.

آنها باید در عمل نشان دهند که تحولات جامعه، پدیده‌های نوظهور، مطالبات اجتماعی، اوضاع بین المللی، سازوکارهای اقتصادی و یا زیست محیطی را بخوبی می شناسند و برای هر زمینه دارای فکر و برنامه هستند. اگر از کنار حوادث نادر در دنیای سیاست کشورهای دمکراتیک بگذریم بخش اصلی کادرهای سیاسی در این میدان رقابت باز و فشرده بتدریج رشد می کنند، خودی نشان می هند و جایی برای خود در دنیای سیاست باز می کنند.

در کشورهای استبدادی این سه مدرسه سیاسی کارآیی و پویایی سازواره (ارگانیک) خود را از دست می دهند و کادرها و نخبگان سیاسی امکان برخورداری از یک آموزش باز و سنجشگرانه و رشد آزاد و رقابتی را ندارند. آنها نه در روندهای پویای رقابت باز و دمکراتیک که از طریق روابط ایدئولوژیک و یا فاسد با رانت سیاسی از نردبان ترقی بالا می روند. به این گونه است که وابستگی ایدئولوژیکی، روابط غیر شفاف و سازوکارهای دیوان سالارانه جای شایستگی، کاردانی، توانایی مدیریتی، خلاقیت، برنامه و مشروعیت سیاسی را می گیرند.

اتفاقی نیست اگر در کشورهای غیر دمکراتیک کمتر اندیشمند و یا شخصیت برجسته سیاسی بوجود می آیند و جامعه دچار نوعی فقر سیاسی عمومی می شود. فقری که به حوزه‌های دیگر نیروی انسانی و مدیریتی هم سرایت می کند چراکه وقتی قرار باشد قدرت و مدیریت بطور انحصاری فقط در میان سیاستمداران و مدیران مطیع دست به دست شود، جای چندانی برای خلاقیت، نبوغ، نوآوری و رشد نمی ماند. استبداد از شخصیت‌های مستقل و شجاع و از نقد می هراسد و اطاعت و مطیع بودن را برتر از تخصص، نبوغ و خلاقیت می داند. راه ماندن و ترقی کردن در نظام سیاسی بسته تحقیر کردن خویش، تحقیر شدن و توسری خوردن از “بزرگان نظام” است.

چرخه معیوب تربیت نخبگان سیاسی

تجربه سی و چند سال جمهوری اسلامی نمونه آسیب شناسانه تربیت و رشد کادرها و نخبگان سیاسی در ایران است. تحمیل یک نظم دینی و نبودن فضای آزاد ودمکراتیک سبب شده تا چرخه تربیت و تجدید نسل نخبگان سیاسی معیوب و بشدت ناکارا باشد.

در مقایسه با کشورهای باز و دمکراتیک دانشگاه در ایران بویژه در رشته‌های علوم انسانی و اجتماعی عملکرد متعارفی ندارد. در سال‌های پس از ۱۳۵۷، با وجود تحمیل انقلاب فرهنگی و کنترل ایدئولوژیک و سیاسی، جمهوری اسلامی به نظام دانشگاهی بی‌اعتماد مانده و وجود آوردن موسساتی مانند دانشگاه امام جعفر صادق، مالک اشتر، تربیت مدرس و یا امام حسین با هدف تربیت کادرهای سیاسی، فنی و علمی متعهد و مکتبی دنبال شده است.

اما فضای بشدت ایدئولوژیک حاکم بر این موسسات وگزینش دانشجویان بر پایه معیارهای تنگ نظرانه سیاسی و مذهبی در عمل سبب شده که با وجود اختصاص امکانات فراوان عمکرد آنها بوِیژه در حوزه‌های تربیت کادرهای سیاسی و مدیریتی بسیار ضعیف باشد. فارغ التحصلان ایران این مراکز که می بایست بدنه اصلی نخبگان حکومتی و اداری را تربیت کنند در عمل از کارایی چندانی در مقایسه با دانشجویان دانشگاه‌های اصلی کشور و یا کسانی که در خارج از ایران درس خوانده اند برخوردار نیستند. گل‌های سرسبد این گروه “ممتاز” تربیت شده در فضای ایدئولوژیک کسانی مانند سعید جلیلی هستند.

نبودن احزاب وسازمان‌های سیاسی پایدار و مستقل و بسته بودن فضای دمکراتیک سبب می شود کادرهای سیاسی بیشتر در روابط ناروشن و غیر رقابتی در صحنه سیاسی حضور یابند و تجدید نسل نخبگان با کندی فراوان همراه باشد. در ایران بجای احزاب و سازمان‌های مدنی مستقل شبکه‌های پنهان قدرت، پدر خوانده‌ها و نهادهای غیر انتخابی دست به جابجایی مهره‌ها و کادرهای سیاسی می زنند. نهادهای غیر انتخابی از نیروهای نظامی گرفته تا “بیت رهبری” ، تشکل امامان جمعه، مداحان، رهبران مذهبی در عمل جای احزاب و سازمان‌های مدنی را گرفته اند و امکان کادر سازی و تربیت نخبگان در درون یک چرخه متعارف را ناممکن ساخته اند.

سرانجام فضای سیاسی مهندسی شده، دمکراسی بسیار محدود و برخوردهای امنیتی امکان رقابت سازنده و خلاق میان گرایش ها، کادرها و یادگرفتن در جریان کنش سیاسی را بشدت کاهش می دهد. رقابتهای انتخاباتی دارای محدویت‌های ساختاری است که به نقش نهاد رهبری، شورای نگهبان، قوه قضائیه و محدود بودن فضای رسانه‌ای باز می گردد.

نظم دینی و خط قرمزهای حکومتی، انتقاد ناپذیر بودن ولایت فقیه، متولیان و پدرخوانده‌ها و نهادهای غیر انتخاباتی نوعی سقف ایدئولوژیکی را به فضای سیاسی تحمیل می کند. وجود موضوعات ممنوع و خطوط قرمز جامعه دچار فلج فکری می کند و حتا نوعی اسکیزوفرنی رفتار سیاسی را در میان کادرها و نخبگان بوجود می آورد چرا که آنها نمی توانند همه چیز را بگویند و یا نباید از برخی واقعیت‌ها سخنی را میان آورند و گاه حتا بر خلاف باور واقعی خود حرف بزنند و عمل کنند. وجود این سقف ایدئولوژیک و ممنوعیت و ترس سبب می شود کادرهای سیاسی فضای کوچکی برای رشد و یادگیری خلاق داشته باشند.

برای شورای نگهبان هم معیار اصلی در غربال نامزدهای انتخاباتی نه اعتبار و ساز و کارهای شفاف و قانونی و مشروعیت گفتمان و پروژه‌های سیاسی که بیش از هر چیز میزان اطاعت از ولایت فقیه و نداشتن استقلال فکری است. در چنین نظام سیاسی کسانی که در تحقیر و نفی شخصیت فردی تا آنجا پیش روند که خود را “ذوب ولایت” بدانند به سوگلی صاحبان قدرت تبدیل می شوند.

کسانی هم که بخواهند فقط به “اطاعت” از ولایت فقیه بسنده کنند مورد اعتماد کامل قرار نمی گیرند و شمشیر داموکلس سانسور و حذف بر فراز سر آنها همیشه آویزان است. غیرخودی‌ها هم به عنوان “ضد انقلابی”، “ضد مکتبی”، “منحرف”، “لیبرال”، “فتنه گر”، “بی بصیرت”، “ضد ولایت فقیه” جایی در زندگی سیاسی ندارند. بدین گونه طی سی و چند سال گذشته شمار فراوانی از کادرها و نخبگان سیاسی خانه نشین و یا روانه زندان و مهاجرت شده اند و حوزه سیاست در ایران با ریزش دایمی کادرها و نخبگان فقیر و فقیرتر شده است.

نمایش فقر سیاسی

این فقر سیاسی تکان دهنده در ایران را می توان بروشنی در رقابت‌های سیاسی و بحث‌های هفته‌های اخیر نامزدها مشاهده کرد. کدامیک از موضوعات اساسی جامعه بطور باز و انتقادی مطرح می شوند؟ مسائل کلانی مانند رکود اقتصادی، بحران زیست محیطی، فساد گسترده در عرصه اقتصاد و دستگاه اداری و قضایی، محدویت‌های سیاسی و عملکرد شورای نگهبان، نقض حقوق بشر، وضعیت آموزش و جوانان، شرایط بحرانی اقلیت‌ها و وجود اشکال گوناگون تبعیض، مسائل زنان، دخالت گسترده سپاه در اقتصاد و قاچاق کالا، سیاست خارجی در منطقه، چند و چون گردش مالی و سیاست‌های بنیادهای عریض و طویل، دخالت نمایندگان رهبری در همه امور اجرایی کمتر به موضوع بحث باز و شفاف تبدیل شده اند.

نامزدهای انتخاباتی بیشتر با زبان استعاره، ایما و اشاره، کنایه و وعده‌های مبهم و یا برخوردهای کلی و حتا تهدید آمیز فضایی را بوجود می آورند که در آن تشخیص واقعیت، اعتبار یک نقد و یا یک پروژه بسیار دشوار است.

فقر کادرها و نخبگان سیاسی، فقر کنش و اندیشه سیاسی، توسعه نیافتگی، فقر پروژه‌های معتبر برای تغییر اوضاع ایران را در پی می آورد. جامعه ایران در طول دهه‌های پیش بهای سنگینی بابت این فقر سیاسی فلج کننده پرداخته است. اگر انتخابات در کشورهای دمکراتیک فرصت اساسی برای بازخوانی و نقد گذشته، ظهور چهره‌ها و برنامه‌های جدید است، درایران دایره بسته قدرت، تلاش برای مهندسی انتخابات، تن ندادن به قواعد بازی دمکراتیک و محدودیت‌های ساختاری انتخابات را بیشتر به صحنه نمایش فقر سیاسی تبدیل می کند.

منبع:‌ رادیو فردا

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
x  Powerful Protection for WordPress, from Shield Security
This Site Is Protected By
ShieldPRO